درد
دردي سخت وجودم فرا گرفته. درد دوري از همدمي كه همه عمر، همراهم بوده. چرايش را نمي‌دانم ليك... ديگر كتاب خواندنم نمي‌آيد...
Labels:
Personal
Bookmarks:
Del.icio.us --
Balatarin --
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
About Me
Click On Me!
Twitter Updates
Friends
- Datum of Freedom
- J5I:I:.U
- Sad Eye Never Lie
- آجرپاره
- افشين در سرزمين گلها
- امین فارسی نویس
- بامدادی
- بايرامعلي تقديم ميكند
- بگو زندهباد زندگی
- جکهای دست اول
- حاجي واشنگتن
- خانقاه شيخ الشيوخ نادرالدين شاه
- ذرهبین آیتی
- راه من
- زیاده عرضی نیست
- شاخ به شاخ
- شبستان
- شبکه جهانی سیفون
- شرلوك هلمز
- عمو اروند
- ليست وبلاگهاي بهروز شده
- متتی
- مخمل
- مریم
- مطرود
- معجزات رنگين كمان
- نسخهی هفدهم
- نق نقو
- نوشتههای محبوب
- نگاهي ديگر، نگاه ما
- وبنوشتههای کمال
- پنجره
- پنگوئن 101
- کمانگیر
- کوتهنوشت
- کوله پشتی
- گناهکار
- یادداشت های یک دیوانه
نه عجیبه و نه حتی بد
ReplyDeleteداری تغییر می کنی و شک کردی به هر چی که بوده
شک سازنده خیلی هم خوبه
نترس
وقتی چیزی تا این حد به وجودت پیوسته است دوباره با پیراهن تازه برمی گرده
به خودت مهلت بده
دوباره کتاب های مورد علاقه ات رو پیدا میکنی
حالا می بینی
:)