Saturday, April 21, 2007

ضربه‌ي عاطقي

بيچاره پژ، ديروز و در آخرين روز فروردين ماه، از ياري كه دو سال و نيم -به قدر اختلاف سنشان؛ سي ماه- به اميدش و به خاطرش كار كرده بود و تلاش كرده بود و در برابر همه خوبي ها و بديها ايستاده بود، با چشماني تر و گلويي گرفته خداحافظي كرد. به قول يار اين به نفع هر دوشان است و پژ هميشه به يار احترام مي‌گذاشت، حتي اگر در مسير اشتباه هم مي‌رفت، براي اولين بار اجازه مي‌داد برود و تجربه‌اش را خود بياندوزد و تنها در كناري مي‌ايستاد تا اگر نيازي فوري پيش آمد، دستش را بگيرد.
غم سنگيني است كه پشت پژ خم كرد و به بستر مبتلايش ساخت. تنها خوشي‌اش اين است كه همانگونه زيبا كه با يار پيمان بست، به همان زيبايي نيز و با تفاهم و رضايت، از هم جدا شدند. خواست يار بود، ولي شايد درست جز اين نبود.
با بهترين آرزوها از هم جدا شدند و مي‌دانستند پس از اين باز اگر هم ببينند، يكي‌شان آقاي پژين خواهد بود و ديگري خانم يارين. بغض گلو بد چيزي است. تجربه‌اي بس تلخ بود.
حال پژ مانده و دنياي پهناور تنهايي خويش. نمي‌داند چه خواهد كرد و به كجا خواهد رفت ليك بايد برخيزد و به جريان زندگي باز گردد كه به يار مي‌گفت: «قافله‌ي زندگي بي من و تو نيز به راه خود ادامه مي‌دهد، كسي منتظر ما نمي‌ماند» و جا ماندن از اين قافله جبران ناشدني است.
حال كه نزديك امتحاناتش است و بايد درس بخواند، بعد هم تا ماهها بايد كار كند تا بتواند قرض يار را پس دهد. پس از آن شايد به سراغ سازي برود. شايد همدم بي‌كسي‌اش باشد.

4 comments:

  1. Life is a journey, not a destination

    ReplyDelete
  2. این نخود پلاسیده ی چرک و چروک تنها به یک چیز این دنیا ایمان داره
    اگر کسی یار و شریک زندگیت باشه همه ی دنیا هم که جمع بشن نمی تونن تو رو ازش جدا کنن. شاید در ظاهر جدایی باشه اما دو نفر که شریک غم و غصه ی هم شدن هیچ وقت جدا نمیشن.
    هیچی نگو و به هیچی هم فکر نکن
    فقط باش و ببین
    زندگی کن
    رشد کن
    هنوز خیلی کار داری

    ReplyDelete
  3. من صد در صد با نخود موافقم.
    میدونم آسون نیست اما اگه بذاری به حساب یک تجربه هم خودتو ببخشی و هم یار رو هر دو راحتر زندگی خواهید کرد
    باور کن!ا

    ReplyDelete
  4. الهی خیلی سخته

    ReplyDelete