Friday, March 20, 2009

نوروزتان پیروز

بوی بهار می‌زند، مشت به چشم و چال موش
از سر کوچه می‌رسد، گاو(!) بهار را به‌دوش!

-
مختارید که این بیت پژ رو به هر سبکی که خواستید تفسیر کنید!
و نیز مختارید که کاملش کنید و به اسم خودتون منتشرش کنید!
همچنین مختارید که سال خوب و خوشی داشته باشید و به تمامی آرزوها و آمال ریز و درشت و درهمتون برسید!
--
نوروزتان پیروز

Sunday, March 15, 2009

داستان زندگی

وقتی قدرت عوض کردن شرایط زندگی رو نداریم بهترین کار اینه که یک فنجون قهوه درست کنیم و بر صندلی سینمای زندگی تکیه بزنیم و اتفاقات خوب و بد پیش رو را به نظاره بنشینیم و از اینکه این فیلم اینچنین واقعی و محسوس است و چنین پرقدرت ما را تحت تاثیر قرار می‌دهد، لذت ببریم!

Wednesday, March 11, 2009

نی‌نوا


کم نیستند چیزهای خوب و ستودنی که چون خیلی بد و نابه‌جا به خوردمون دادن، زیبایی و ارزش‌شون نه تنها به چشم‌مون نیومده، که یه جورایی ازشون بی‌خود و بی‌جهت بدمون میاد. (ارجاع میدمتون به اون پست کمانگیر عزیز درباره‌ی اذان که الان چون آفلاینم نمی‌تونم لینکشو اینجا بزارم!)
-
امشب و در واقع همین الان دارم به آلبوم نی نوای حسین علیزاده گوش میدم. همون آهنگایی که در بچگی شرطی شده بودیم، وقتی پخش میشن یعنی غصه! یعنی عزا! رنگ سیاه در تلویزیونی که جز سیاه و سفید رنگ دیگری هم نداشت! یعنی کارتون بی کارتون! یعنی به جای یک ساعت برنامه کودکی که چند ماه در سال هم یه تیکه اش فدای پخش اذان میشد، باید آخوند میدیدیم!
امشب زیبایی نوا و ناله‌ی نی رو کشف کردم؛ نوایی که لزوما غمگین هم نیست.
-
همین!

Friday, March 6, 2009

زور زیادی

تلفنش که تموم شد، با چهره‌ای که تبسمی متاسف و اندوهناک درش موج میزد اومد سر میزم و آروم بهم گفت:
- فلانی (برادر دامادشون؛ عموی دوست و همکار سابقم) که فوت کرد، میدونی علت مرگش چی بوده؟
- نه والا! چی شده بوده؟
- بنده‌ی خدا یه روز میره مستراح و ببخشید زور که می‌زنه(!) یکی از مویرگهای مغزش پاره میشه! دو روز بعد از زور سردرد میره بیمارستان و بستری میشه و فرداش میره توی کما و دو روز بعدش هم فوت می‌کنه!
--
خدا بیامرزدش! زور زیادی کار دستش داده بود!