Tuesday, February 27, 2007

مترجم

رئيسمان سر از زبان انگليسي درنمي‌آورد و از اين رو تمامي ايميلهايش را مترجممان ترجمه مي‌كند. البته اگر بتوان نام عمل اين بنده‌ي خدا را ترجمه گذاشت! بماند...
آخرين ايميل دريافتي اينچنين آغاز شده بود "It was a pleasure hearing from you" و اينچنين ترجمه شده بود «دريافت صداي شما باعث مسرت اينجانب مي‌گردد»!
--
اين آخرين موردي بود كه به رئيس تذكر دادم و توجه آنچناني نكرد. ديگر كاري به كارشان ندارم حتي اگر به جاي Unit 16 بنويسند 16Unit!
به قول معروف: «شاه راضي، شاه‌قلي راضي، ... ناراضي!»

Sunday, February 25, 2007

گراني مسكن

اس.ام.اس همشهري رسيد «رئيس‌جمهور گفت: گراني مسكن مصنوعي بود.»
به لحن جمله دقت كنيد، انگار كه حال قيمت مسكن به سقف يك سال پيشش برگشته و رفع گراني شده باشد، بيان شده است. اين نيز يكي از مصاديق عوام‌فريبي بارز دولت نهم است. قيمت يك متر آپارتمان در منطقه‌ي پونك كه سال گذشته نهايتا هشتصد هزار تومان بود، تا حدود يك ماه پيش به سقف يك و نيم ميليون تومان رسيد و حال كه قيمتش صد هزار تومان افت كرده و به يك ميليون و چهارصد هزار تومان رسيده، آقايان اظهار مي‌كنند كه «گراني مسكن مصنوعي بود» و حال دوباره ارزان شد!
--
كتاب 1984 جورج اورول را هر كه نخوانده بداند كه ذهنش هنوز كمي تا قسمتي در كوري سياسي و اجتماعي است. در بخشي از داستان، دولت جيره‌ي شكلات روزانه‌ي مردم را به نصف تقليل مي‌دهد ولي كمي بعد نصف مقدار كم شده را دوباره به جيره اضافه مي‌نمايد (فرض كنيد اول 4 تا بود، بعد شد 2 تا و كمي بعد شد 3 تا) و بعد در بوق و كرنا مي‌كند كه رفاه مردم روز به روز بيشتر مي‌شود و جيره‌ي روزانه‌تان به دو برابر افزايش يافت. و البته هيچ شك نكنيد كه عامه‌ي مردم كاملا اين حرف را قبول مي‌كنند!

Saturday, February 24, 2007

روز زن

مردگيران، مزدگيران (روز زن)
مراسم ويژه‌ي روز زن در ايران باستان
روز پنجم هر ماه موسوم است به سْپِنتَه‌آرْمَئي‌تي Spenta-Armaiti كه چهارمين امشاسپند در دين زرتشتي است. اين واژه مركب است از سپنته Spenta يا سپند به معني پاك و مقدس و آرئي‌تي Armaiti به معني فروتني و بردباري. پس نام امشاسپند به معني سازگاري و فروتني و بردباري نيك و مقدس است. اين واژه در پهلوي به گونه‌ي سپندارمت Spandarmat و در فارسي سپندارمذ، اسفندارمذ و اسفند شده است.
سپندارمذ روز پنجم از هر ماه و ماه دوازدهم سال است. در شكل معنوي و مينوي‌اش مظهر بردباري و سازگاري اهورامزدا است و در جهان مادي و خاكي نگهباني زمين به وي سپرده شده.
برابر با روش و قاعده‌ي كلي، روز پنجم اسفند به مناسبت تقارن نام روز و ماه جشن بوده است. اين جشن همراه با آداب و رسوم و تشريفاتي ويژه برگزار مي‌شد. نخستين جشني كه در اين روز برگزار مي‌شد، جشن مردگيران يا مژدگيران بوده است. اين جشن ويژه زنان بوده و به مناسبت تجليل و بزرگداشت‌شان برپا مي‌گشت. اين جشن را خلف تبريزي، پنج روز آخر اسفند ياد كرده، اما در ساير منابع روز پنجم ياد شده است.
به بيان ابوريحان بيروني، اسفندارمذ ايزد موكل بر زمين و ايزد حامي و نگاهبان زنان شوهردوست و پارسا و درست‌كار بوده. به همين مناسبت اين روز، عيد زنان به شمار مي‌رفت. مردم به جهت گرامي‌داشت، به آنان هديه داده و بخشش مي‌كردند. در زمان بيروني اين رسم هنوز رواج داشته است. نه بر آنكه فقط از هدايا و دهش‌هايي برخوردار مي‌شدند، بلكه زنان نوعي فرمانروايي مي‌كردند و مردان بايد كه از آنان فرمان مي‌بردند. گَرْديزي نوشته است از اين جهت جشن را مردگيران مي‌گفتند كه زنان به اختيار خويش و با آزادي، شوي و مرد زندگي خود را برمي‌گزيدند.
چنانكه اشاره شد، اين جشن به نام مژدگيران يا مزدگيران نيز ضبط شده. وجه تسميه‌ي اين عنوان نيز شايد به آن جهت باشد كه در اين روز كه عيد ويژه‌ي زنان بوده، مردان جهت گرامي داشتن و قدرداني، مزد و پاداشي به صورت هدايا بدانان مي‌دادند و از آنان اطاعت كرده و آرزوهاشان را برآورده مي‌نمودند. در واقع مي‌توان گفت كه روز جشن زنان بوده است.
(گاه‌شماري و جشن‌هاي ايران باستان/ هاشم رضي/ انتشارات بهجت/ چاپ سوم، 1384/ تهران/ صص688-687)
--
فرخنده باد.

Friday, February 23, 2007

درس خواندن

درون كلاس منتظر استاد نشسته بودم و دو نفر پشت سرم صحبت مي‌كردند:
- تو كه اين واحد رو گذروندي مي‌دوني چطوريه، به نظرت برش دارم يا نه؟
- اگر مي‌خواهي بزاري بعد از عيد بخوني، نه! برش ندار، نمي‌رسي. ولي اگه از همين حالا شروع مي‌كني درس رو، آره برش دار؛ پيش‌نياز خيلي از درسهاست.
- آخه يه سه واحدي ديگه هم دارم. يعني لازمه هر روز براش وقت بزارم؟
- ...
و من با خودم مي‌انديشيدم يك روز پيش از امتحان شروع كنم يا هفته‌ي آخر را كلا مرخصي بگيرم!

Thursday, February 22, 2007

پيامبر

راستش رو بگم هيچ تصميمي براي به روز كردن وبلاگ نداشتم ولي ديدم راستي راستي حيفه كه اين رو نبينيد!

وقتي خودمون مياييم و پيامبرمان را چنين مي‌بينيم...

Tuesday, February 20, 2007

شهردار زنجان

رئيسمان تا همين چند ماه پيش، پستي اداري داشت كه سر يك سري اختلافات مديريتي، برايش مراسم توديعي گرفتند و رسما از كار بركنار شد.
امروز صبح داشت با يكي از دوستانش -كه از اين جريان بي‌خبر بود- صحبت مي‌كرد كه گويا طرف پرسيد: «كار و بار چطوره؟ هنوز معاون ... هستي؟» و رئيس جواب گفت: «نه ديگه، اون كه تموم شد. حالا شهردار زنجانم*!«
--
* شهردار زن جان!

Monday, February 19, 2007

برف

همين ديشب بود كه براي حاجي واشنگتن كه از عملكرد شهرداري ولايتشان گلايه‌ي به‌مانند كرده بود، كامنتي شوخانه گذاشتم و همين امروز صبح به خاطر بارش يك بند انگشت برف در جاده ماندم و مسيري يك ساعته را دو ساعت و نيم طي طريق كردم و حرص تناول!
حال نمي‌دانم حاج آقا اف گفتمي يا خداوند ارشاد به انزال!

نمك، فلفل

- تو هم گواهي پزشكي آورده‌اي؟
- آره.
- دكتره آشنا بود يا واقعا مريض بودي؟
- نه اونقدرها! وقت دندون پزشكي كه داشتم ولي دكتره هم نمك، فلفلش رو حسابي زياد كرد و نوشت جراحي لثه و...

Sunday, February 18, 2007

باز هم از كيهان

درست است كه از روزنامه‌ي كيهان هيچ خوشم نمي‌آيد ولي فيض اجباري است كه هر روز نگاهي گاه به اجمال و گاه به اكمال بر جمال مباركش بياندازم. امروز موردي جالب در ستون «كيهان و خوانندگان» ديدم كه شايد خواندنش براي شما نيز خالي از لطف نباشد:
«يكي از روزنامه‌ها با چاپ مطلبي راجع به نحوه ساخت انيميشن «تام و جري» از اين كارتون بسيار تعريف و تمجيد كرده بود. در حقيقت اسرائيلي‌ها تا دهه 80 ميلادي در اروپا به موش كثيف مشهور بودند. اسرائيلي‌ها با پرداخت مبالغي به كمپاني هاليوود زمينه را براي تهيه و توليد انيميشن تام و جري فراهم ساختند. ساخت كارتون تام و جري نه تنها سبب شد نام موش كثيف ازذهن‌ها پاك شود بلكه موش را به يك موجود زيرك و دوست داشتني تبديل كرد. /امضا... از قوچان»

انتخاب اسم

امروز صبح در راديو شنيدم كه وزارت بهداشت مسابقه‌اي جهت تعيين بهترين اسم پيشنهادي براي داروي ايراني ايدز ترتيب داده است. ..
-
پژ: ضمن عرض سلام و خسته نباشيد خدمت تمامي دست‌اندركاران محترم و شنوندگان عزيز راديو، با توجه به اينكه دانشمندان و محققان غيور كشورمان در سايه‌ي تلاش و كوشش خستگي‌ناپذير خود و ضمن شديدترين تحريم‌هاي علمي و تكنولوژيكي غرب و شرق، با توكل به خدا و توصل به ائمه اطهار، موفق به ساخت داروي ملي ايراني ايدز شدند و اين پيشرفت مشت محكمي بود به دهان استكبار جهاني؛ پيشنهاد مي‌كنم نام اين دارو را مرگ بر آمريكا نهيم تا درس خوبي باشد براي تمامي آناني كه فكر شوم و پليدشان را به ملت شريف ايران اسلامي نسبت مي‌دهند.
--
اگرچه اين متن تنها در همين وبلاگ مي‌ماند و به راديو راهي نخواهد يافت ليك نوميدانه بايد اذعان داشت كه امروزه روز تحركات راديكال به شدت در صحنه‌هاي سياسي و اجتماعي كشور مورد قبول واقع مي‌شود. امتحانش رايگان است!

الهام

(با كمي تاخير!) دكتر الهام به عنوان هديه‌ي ولنتاين به سركار خانم محترمه‌شان، در صحن علني مجلس فرمايش كرده بودند: «من همسرم را بيشتر از وزارتم دوست دارم»!

--
زن ذليليش قشنگه!


Friday, February 16, 2007

دون

ديشب فيلم Dune رو ديدم. چك نكردم ببينم محصول چه ساليه ولي خب به عنوان يك فيلم علمي- تخيلي خيلي قديميه.
داستان دندان‌گير و جذابي نداشت (البته به گمان من) و خب يك اثر علمي-تخيلي اگر داستان نداشته باشد جز جلوه‌هاي ويژه، حرف ديگري براي گفتن ندارد و از طرف ديگر چون فيلم مربوط به دوران پارينه سنگي سينماست، از دومي هم بي‌نصيب بود و در كل با آوازه‌اش در ميان طرفداران اين گونه‌ي ادبي-سينمايي، بسيار كمتر از آني بود كه مي‌پنداشتم.
تنها نكته‌ي جالب برايم، انتظار سطح و شكل و شمايل تكنولوژي هشت هزار سال آينده، در زمان ساخت فيلم بود؛ ابزارها و وسايل هيچ كوچكتر نشده بودند و فرض شده بود كه تا آينده‌ي بسيار دور نيز تفنگها بايد بزرگ و سنگين باشند و خنجر و شمشير نيز به همان شكل و شمايل باستاني، سطوح طراحي شده همچنان صاف و مستقيم باشد و وسايل نقليه در كمال نخراشيدگي و عظمت، از نوعي سپر دفاعي مانند زره‌ي شخصي استفاده مي‌كردند ولي جنگشان تن به تن و با دشنه بود و اگرچه چيزي مثل كامپيوتر در فيلم رويت شد وليك تنها استفاده‌اش چيزي در مايه‌هاي اي‌بوك بود. كنترل سفينه‌ها و سلاح‌ها و غيره همه به صورت يدي بود و جالب‌تر از همه سيستم مخابراتي‌شان بود كه در هزاره‌ي يازدهم، به شكل ارتباطات دوران هيتلر بود.
يك نكته‌ي علمي بانمك هم داشت كه واقعيت درست نفهميدم. گويا مردمان براي سفر در كيهان از نظريه‌ي سوراخ كرم در فضا زمان استفاده مي‌كردند. به اين شكل كه در بعدي از ابعاد هستي، كرم غول‌پيكري وجود داشت كه گويا سوراخي در فضا زمان ايجاد مي‌كرد و يه جورايي، ييهويي(!) سفينه‌ها به آن ور كيهان مي‌پريدند!
اگر كسي فيلم را ديده و اين قسمت سوراخ كرمش را فهميده، دست مرا هم بگيرد!
--
پنجاه سال آينده، فرزندان ما نيز فيلمهاي اين دوره را مي‌بينند و پشت سرمان حرف‌ها مي‌زنند.
چيزي كه عوض داره، گله نداره!

Thursday, February 15, 2007

قيمت مسكن

روزنامه‌ي كيهان در صفحه‌ي اول خود ادعا كرده بود قيمت مسكن در تهران تا پانزده درصد كاهش يافته و در مناطق مختلف صد تا سيصد هزار تومان ارزان شده.
من كه هيچوقت به كيهان اعتنايي ندارم ولي اگر اين خبر حقيقت داشته باشد و يا به هر ترتيبي پخش اين خبر بر كاهش قيمت مسكن تاثيري نهد، اميد سياه شده‌ي بسياري از بي‌خانه‌گان دوباره سوسويي خواهد زد.
--
در بعض كشورهاي غربي، ميل به خريد محل سكونت در ميان جوانان و مردم معمولي جامعه در حالت كاهش است. يك جوان بيش از اينكه در فكر تهيه سرپناهي دايمي براي زندگي‌اش باشد، به اين مي‌انديشد كه چگونه از روزهاي مانده‌ي زندگي بهره ببرم؛ رشد كنم، ياد بگيرم، تفريح كنم و به يك جمله «چگونه بهتر و بيشتر از زندگي‌ام لذت ببرم». هميشه جايي براي كرايه كردن هست و نگراني از بابت در خيابان ماندن نيست. محل زندگي چندان مهم نيست.
چرا؟
بسيار ساده. در يك شهر كه هزار خانواده زندگي مي‌كنند (و خانواده را هر زندگي مستقل و خواه مجردي در نظر گيريد) هزار و صد محل سكونت وجود دارد؛ خواه يك خانه‌ي مجلل و خواه اتاقي از يك پانسيون. از طرفي محل سكونت يك كالاي سرمايه‌اي محسوب نمي‌شود و ارزش افزوده‌ي چنداني نسبت به ساير كالاها ندارد. در نتيجه به جاي رقابت در عرضه، با رقابت در تقاضا روبرويند و نرخ اجاره سقف مشخص دارد. گواه سخن آنكه در بعض كشورها، دولت تا هشتاد درصد قيمت مسكن را وام بلندمدت مي‌دهد ولي باز هم بسيار مردمي هستند كه خوش نشيني را خوش‌تر دارند.
اما در تهران وضعيت به گونه‌ي ديگري است. همه شنيديم و مي‌دانيم و بسياري‌مان حتي ديده‌ايم انبوه آپارتمان‌هايي را كه خالي مانده‌اند. سري به شمال شهر اگر زده باشيد، مجتمع‌هايي را ديده‌ايد كه مثلا از بيست واحد آن تنها پنج واحدش پر است و باقي خالي. عمده‌ي كارشناسان معتقدند كه مشكل نبود مسكن نيست و حتي تعداد واحدهاي مسكوني بيش از تعداد خانواده‌هاست. منتهاي مراتب مسكن به يكي از بهترين كالاهاي سرمايه‌اي با ريسكي بسيار پايين تبديل شده و آنچنان كه هيچگاه در تهران، نرخ استهلاك ملك، به گرد پاي نرخ افزايش قيمت آن نرسيده است (خواستم خوشبين باشم و نگويم نمي‌رسد!). ساده‌تر بگويم: آپارتماني كه ده سال پيش خريديد به قيمت ده ميليون تومان، امروز به صد ميليون تومان فروخته‌ايد و حال آنكه در يك اقتصاد سالم، اكنون قيمت آن مسكن مي‌بايست به كمتر از پنج ميليون تومان رسيده باشد.
اينجا كلاس اقتصاد نيست و شرح ريز مشكلات هم مشكلي دوا نمي‌كند. همه‌ي آناني كه بايد، اين همه بهتر از من و ما مي‌دانند، اگر مشكلي حل نمي‌شود، از آن روي است كه منافعي پشت آن آرميده است!

Wednesday, February 14, 2007

اشكالات فني

به سبب پاره‌اي مشكلات فني، چند روزي در شبكه موجود نبوديم!
به بزرگي خود ببخشاييد!
--

Tuesday, February 6, 2007

ماليات

آقاي دكتر سين انسان بسيار مودب، محترم و در عين حال خوش مشربي است. ولي همان‌طور كه همه مي‌دانيم، خوش‌مشربي گاه با مودب بودن سر به ناسازگاري مي‌گذارد! از سوي ديگر گاه مسائلي هست كه هرچند ميل به بي‌ادبي دارد، ليك بايد گفت و شنفت چرا كه آموزنده است و شايد به هيچ راه ديگري نتوان آن مطلب را به اين خوبي به ديگران آموزاند!
-
يك روز دكتر داشتند در خصوص وضعيت اجتماعي و فرهنگي و علي‌الخصوص آزادي‌ها و قوانين موجود در كشور فرانسه داد سخن مي‌دادند كه فرهنگ و ظرفيت مردم اين كشور آنقدر بالاست كه اگر كسي برهنه هم در خيابان راه بيافتد، نه كسي مانند ما شرقي‌ها به او خيره مي‌شود و نه كسي براي او مزاحمتي ايجاد مي‌كند و تا زماني كه او براي كسي مزاحمتي ايجاد نكرده باشد دولت هم كاري به كارش ندارد. باقي مطلب را تا جايي كه ذهن ياري كند، نقل قول مستقيم مي‌كنم: «من رو ببخشيد كه اين مثال رو مي‌زنم ولي خب بعضي وقت‌ها مثالهاي بد را هم بايد گفت، چون كه تنبه‌اش بيشتر است! بله! توي فرانسه حتي اگر معذرت مي‌خوام كسي چوب هم به پشتش فرو كند و لخت وسط خيابون راه بيافتد، كسي كاري به كارش ندارد؛ فقط دولت ميايد و بررسي مي‌كند كه اگر او از اين راه درآمدي هم كسب مي‌كند، مالياتش بر درآمدش را بگيرد!»

Monday, February 5, 2007

سني و شيعه

تا كنون نمي‌دانستم جنگ ميان شيعه و سني تا بدين پايه سخت و سنگين است. سني‌ها اين چنين مي‌گويند و تبليغ مي‌كنند كه «شيعيان علي را برتر از پيامبر مي‌دانند و حتي برخي از آنان علي را رسول اسلام مي‌دانند». تعدادي از علماي اهل سنت در عراق نيز -تحت تاثير فشارهاي اعراب- شيعيان را كافر اعلام كرده و ريختن خونشان را مباح دانستند.
واقعيت اين است كه يكي از مهمترين مشكلات امنيتي امروز عراق، جنگ خونين ولي هنوز در پرده‌ي شيعه و سني است. جنگي كه يك سوي آن را ايران مي‌دانند و سوي ديگرش را عربستان و اعراب متحدش.
-
حال يا شيعيان دروغ مي‌گويند و يا سني‌ها، ولي مواردي از تاريخ صدر اسلام وجود دارد كه جز ما شيعيان و احيانا چند شاخه‌ي ديگر، بقيه به آنها باوري ندارند.
از هر كودك ايراني كه بپرسيد، خواهد گفت كه علي در كعبه متولد شده و حال اينكه اين موضوع حتي به گوش بعضي از فرقه‌هاي اسلامي هم نخورده است؛ مانند علويان در موريتاني كه از شنيدن چنين موضوعي به شدت متعجب شده‌اند!
يا اينكه شرح جنگ‌هاي علي با دشمنانش گويا در تواريخ كمي دچار تحريف شده باشد و جاي لشگر خوارج با لشگر علي كمي جابجا شده باشد؛ چنانچه بعضي فرق اسلامي، شيعيان را خوارج يعني خارج شده‌گان از دين مي‌نامند كه پيامبر با آنها جنگيد.
-
شنيده بودم كه پيامبر حديثي دارند با چنين مضموني كه پس از من، قوم من هفتاد و دو شاخه مي‌شود و حال است كه مي‌بينم پر هم بي‌راه نگفتند.
--
شايد هنگامه‌اي ديگر، بيشتر به اين موضوع به ويژه جايگاه ما پارسيان در اين ميان، بپردازم. كنون كافيست!

كيهان

روزنامه‌ي كيهان را به عنوان تريبوني غير رسمي براي حمايت بي چند و چون از دولت مي‌شناسم. اس.ام.اس همشهري با اين مضمون رسيد: «دولت در نه ماهه اول امسال تنها 7% از اهداف خصوصي‌سازي را به انجام رساند.» و در كمال تعجب در انتهاي پيام چنين درج شده بود: «(كيهان)». حال اين منم حيران كه از كيهان چنين اخباري هست عجيب و ناباوران!

Sunday, February 4, 2007

آقاي رئيس‌جمهور

پريشب تلويزيون تكرار مصاحبه‌ي گفتگوي خبري با آقاي رئيس‌جمهور رو نشان داد. نتوانسته بودم ببينمش و خوشبختانه اين دو روز اينقدر سرم شلوغ بود كه هيچ فرصت نوشتن نداشتم وگرنه همه‌ي چيزهايي كه آقاي حيدري به زبان نگفت و به نگاه فرياد زد را پياده مي‌كردم!

Saturday, February 3, 2007

چيپ‌نوشت

درجه‌دار بازنشسته‌اي كه دو همسر پيشينش، او را ترك كرده‌اند، با معرفي دوستي مشترك از بيوه‌زني خواستگاري مي‌كند. زن جواب مشخصي نمي‌دهد ولي از يك رابطه‌ي رسمي دوستانه استقبال مي‌نمايد. شبي قرار مي‌شود زن به همراه دوست مطلقه‌اش با مرد براي صرف شام و گردش بيرون بروند.
-تا اينجا داستاني واقعي بود و از اينجا به بعد داستاني غيرواقعي-
بيوه‌زن كه بيش از دو دهه از عمر خويش را با در تنهايي گذرانده، هرچند به لطف رفاه نسبي و دوستان و آشنايان، فرا رسيدن دهه چهارم زندگي هنوز هم چندان تاثيري بر ظاهر وي ننهاده، بارقه‌اي از اميد در وجود خويش حس مي‌كند و هرچند جواب مثبتي به آن مرد نداده و به دليل ترسي كه همواره از تغيير شرايط زندگي خويش دارد، چنين جوابي هم نخواهد داد، ليك همين حس خواسته شدن و خواستگار داشتن، يافتن دوستي قوي و محكم، او را تواني دوباره بخشيده‌.
بد ماجرا آن است كه زن مطلقه كه او هم شمار سالهاي سنش چندان دور از دهه‌ي چهارم نيست و به خاطر دو فرزند خردش نياز شديدي به مردي در زندگي خويش احساس مي‌كند و از طرفي معتقدات و چفت و بست‌هاي روحي و ديني‌اش هم بسيار كمتر‌ است و سر و وضعي بسيار مردپسندتر دارد، ارتباطي بهتر ايجاد مي‌كند و بر دست دوست ديرين خويش بلند مي‌شود.
مرد كه سن و سالي از او گذشته و پيش از اين دست كم دو زن شرعي به خود ديده، ترجيح مي‌دهد...
--
همه چيز به همين سه نقطه بستگي دارد. اگر مرد دوستي‌اش را با بيوه‌زن حفظ كند، شايد اين دوستي در دراز مدت به رضايت وي و ازدواج بيانجامد. باشد كه رستگار شوند! ولي اگر به تمايل زن مطلقه متمايل شود، شكست روحي جديدي، افزون بر تمامي شكست‌هاي پيشين زندگي، بر زندگي بيوه‌زن سايه مي‌اندازد و اين بار ضربه‌ي كاري را از كسي خورده كه سالها دوست خود مي‌پنداشته و هرچند بي‌سنخيت وليك به او تكيه‌اي روحاني زده بود.
--

توضيح: گاه چيزهايي به ذهن انسان خطور مي‌كند و ويري مي‌شود براي نوشتن. گاه مي‌نويسيم‌شان و گاه از خيرشان مي‌گذريم. اين بار تصميم به نوشتن گرفتم و هيچ هدف و انگيزه‌اي در پس اين نگارش نيست.

پ.ن.
هميشه شاكي بودم كه چرا فيلم‌ها، سريال‌ها و به كل داستان‌ها اينقدر كليشه‌اي و چيپ است. گاه مي‌انديشم كه اين چيپيت (!) نفس زندگي است. آري، تعارف كه نداريم، كليت زندگي، داستاني چيپ است!

Thursday, February 1, 2007

تبليغات منفي

نخواهيد و نپرسيد كه اين متن از كجا و به كجاست، همين بس كه بخشي از گزارشي حقيقي از موسم حج امسال است. با حاجي واشنگتن هم عقيده‌ام كه اگر جنگي هم شد، نه از سوي امريكا كه با نقشه و خواست اعراب خواهد بود. به نوع تبليغات دقت كنيد كه چقدر ظريف و كم‌رنگ اما تاثيرگذار است.

يكي از حجاج فرانسوي (اصالتا اهل آفريقا بود) و همسرش كه با اينجانب برخورد نمود و (...) مطالب جالب توجهي بيان نمود كه به شرح ذيل مي‌باشد:
از زمان ورود كاروان ما به عربستان چند روحاني عربستاني به كاروان ما وارد و كليه امور مذهبي و سئوالات شرعي ما را بر عهده گرفتند. اين افراد شبهات زيادي را طرح مي‌كردند و ما را بر آن داشتند كه نسبت به تشيع بسيار بدبين شويم. با شنيدن اين مسائل من با ديدن ايرانيان آرزو مي‌كردم كه اي كاش يهود به‌جاي آنها به دور خانه خدا طواف مي‌نمود. اما امروز با آشنايي با جنابعالي و دريافت پاسخ سئوالات و شنيدن حقايق، نظرم كاملا فرق نموده است. از جلمه مطالب طرح شده از سوي اين روحانيون:
ايرانيان نماز جمعه نمي‌خوانند و معتقدند تا آمدن امام مهدي‌شان نبايستي نماز جمعه خواند.
نيروهاي حزب‌الله لبنان به هنگام جنگ با نيروهاي اسرائيلي، پيش‌بندهايي را بر پيشاني خود بسته بودند كه عبارت اشهد ان علياً رسول‌الله نوشته بود. (احتمالا اين اقدام از سوي وهابي‌ها جهت كم‌رنگ نمودن تاثير حزب الله بر توجه افكار عمومي مسلمانان نسبت به تشيع صورت مي‌گيرد.
شب جمعه با مشاهده نيروهاي فراوان پليس مسلح عربستان از شيوخ پرسيدم چرا در اين مكان امن اين همه نيروي نظامي آمد؟ اظهار داشتند ايراني‌ها مي‌خواهند يك دعايي بخوانند و سپس به دور قبر پيامبر طواف نمايند.