ساختمان نو
همين امروز صبح، ساختمان محل كارمان به مكان جديد منتقل شد؛ آپارتماني كه هنوز هيچ نشده، خيرات و بركاتش و خوش يمنياش پديدار گشته و كسي كه قرار بود پارتيشنها را بسازد، در خروج از ساختمان تصادف ميكند و روانهي بيمارستان ميشود و ديگري كه تلفن سانترال و شبكهمان را نصب ميكند، پس از انجام نيمهي اول كار، مادرزنش ميميرد! در آستانهي نقل مكان، اختلافات داخلي بالا گرفته و سرانجام شمشيرها از زير به در آمده و بر رو بسته شده! قرار بود اولين روز كاريمان اول هفته يعني شنبه باشد كه با تعويق هفته به هفتهي اسبابكشي به شنبهي تعطيل اربعين خورد و بدتر از همه، اخبار ناخوشايند مالي و كسري شديد و بحراني بودجه، از زمزمه گذشته و نقل هر كوي و برزن شده!
خلاصه آنكه اگر از يكشنبه به بعد اينجا متروك افتاد هيچ شگفت زده نشويد كه بعيد نيست بر تكميل اين همه خوبي و خوش خبري، «پژمردن» شود!
--
به طرز عجيبي دوست دارم وقتي مردم يكي بيايد و اينجا را با پست واپسيني به روز كند! «پژمرد!» يادم باشد هر وقت تصميم گرفتم وصيتنامهام را تنظيم كنم، يوزر و پسورد اينجا را هم بنويسم!
گمونم زيادي جو گير شدين! ملا قلي پور مرده و ما هر كي رو مي بينيم يه جورايي تو اين فازا ميزنه!
ReplyDeleteسبز باشين
خیلی بانمک بود. ولی امیدوارم مشکلات مالی حل بشه و تو هم به این زودی پژمرده نشی.
ReplyDeleteشما هم یه جورائی نقل مکان کردید نه! خانه تکونی کردید:))
ReplyDeleteقشنگه!ا