تقویم تاریخ
امروز پانزدهم بهمن ماه هشتاد و هفت؛ مصادف با هفتم صفر هزار و چهارصد و سی هجری قمری و سوم فوریه دو هزار و نه میلادی. (با یک روز تاخیر/ گواهی پزشکی ضمیمه است!)
هشتاد و نه سال پیش در چنین روزی، نازشانلیخاتون فرفرنشان در قریهی کوچکی در ولایت وبلاغیه چشم به جهان گشود. دربارهی تاریخ دقیق تولد ایشان روایتی هست که در کتاب «فی الاحوال المولدان الفرفریه» آمده: «پس با سه روز تاخیر به ملک زادگاه فرود آمد و این از آن سبب بود که چون میخواست سوار بر لک لک خویش به وقت موعود بر مهرآباد فرود آید، امامی از راه آمده و جماعت به کل بلد به حال دس دس. چونان غرور خویش به این هلهله جریحه دار دید، سر خر بگرداند و به هفت دریا سفر کرد و در میانهی راه لک لکاش مصدوم گشته به جزیرهی گمشدهگان به جبر پایین نشست. چندی به آن دیار مغروقین سیر و نظر کردی و دور از نظر پر حذر، حتی قدری هیزنظر همی کردی و عاقبت گرفتار وسوسهی دجالین محبوس، سجل به جاعلین سپرده و نام مبارک «نازشانلی خاتون» را به مجعول نام فرنگی مآب «ویدا ویواییان» جعل نمود و چون سه بگذشت، چماقی فرنگی که خود «بیسبال بت» میخوانندش، از آن جماعت ملا نموده با آن بر فرق چش لک لک همی کوبانیده و سرانجام به منزل همی فرود آمد».
روایت دیگری نیز هست که در «شرح الاحوال آل آلاستار» آمده: «چون به دوازدهم و هنگام رجعت رسید، جمعی همه منتظر و به آخرین دم، نازشانلی خاتون که عهد همی کرده بود به سر وقت سر رسیدن، چارقد خویش مخدوش یافت و تا هیزم بیابد و هیزمها زغال کند و زغالها به اتوی زغالی بریزد و چارقد خویش مناسب احوال روزگار کند، سه روز بگذشت و این عادت نیک وفای به عهد از همان دم نخستین در احوال این جوهر دیر همه نمایان بود».
البته جمیع کارشناسان روایت اول را معتبرتر میدانند چون به هر دو سئوال اساسی در خصوص این بانوی بزرگوار یک جا جواب داده است.
همچنین روایتی هست در خصوص چگونگی تغییر نام نازشانلی خاتون در ادبیات شفاهی اهالی روستای فرفرستان که سینه به سینه و نسل به نسل میان آنان منتقل شده و بیان آن خالی از لطف نیست...
-
هی! ویداهه! تولدت مبارک!
--
اینقدر سرم شلوغ بود این چند روز که نگو و نپرس. این متن رو هم در تایم نهار و توی ماشین نوشتم ولی فرصت نشد تکمیلش کنم! اول میخواستم به کل بیخیالش شم ولی دلم نیومد؛ حتی کار نصفه هم بهتر از هیچ کاریه!
هشتاد و نه سال پیش در چنین روزی، نازشانلیخاتون فرفرنشان در قریهی کوچکی در ولایت وبلاغیه چشم به جهان گشود. دربارهی تاریخ دقیق تولد ایشان روایتی هست که در کتاب «فی الاحوال المولدان الفرفریه» آمده: «پس با سه روز تاخیر به ملک زادگاه فرود آمد و این از آن سبب بود که چون میخواست سوار بر لک لک خویش به وقت موعود بر مهرآباد فرود آید، امامی از راه آمده و جماعت به کل بلد به حال دس دس. چونان غرور خویش به این هلهله جریحه دار دید، سر خر بگرداند و به هفت دریا سفر کرد و در میانهی راه لک لکاش مصدوم گشته به جزیرهی گمشدهگان به جبر پایین نشست. چندی به آن دیار مغروقین سیر و نظر کردی و دور از نظر پر حذر، حتی قدری هیزنظر همی کردی و عاقبت گرفتار وسوسهی دجالین محبوس، سجل به جاعلین سپرده و نام مبارک «نازشانلی خاتون» را به مجعول نام فرنگی مآب «ویدا ویواییان» جعل نمود و چون سه بگذشت، چماقی فرنگی که خود «بیسبال بت» میخوانندش، از آن جماعت ملا نموده با آن بر فرق چش لک لک همی کوبانیده و سرانجام به منزل همی فرود آمد».
روایت دیگری نیز هست که در «شرح الاحوال آل آلاستار» آمده: «چون به دوازدهم و هنگام رجعت رسید، جمعی همه منتظر و به آخرین دم، نازشانلی خاتون که عهد همی کرده بود به سر وقت سر رسیدن، چارقد خویش مخدوش یافت و تا هیزم بیابد و هیزمها زغال کند و زغالها به اتوی زغالی بریزد و چارقد خویش مناسب احوال روزگار کند، سه روز بگذشت و این عادت نیک وفای به عهد از همان دم نخستین در احوال این جوهر دیر همه نمایان بود».
البته جمیع کارشناسان روایت اول را معتبرتر میدانند چون به هر دو سئوال اساسی در خصوص این بانوی بزرگوار یک جا جواب داده است.
همچنین روایتی هست در خصوص چگونگی تغییر نام نازشانلی خاتون در ادبیات شفاهی اهالی روستای فرفرستان که سینه به سینه و نسل به نسل میان آنان منتقل شده و بیان آن خالی از لطف نیست...
-
هی! ویداهه! تولدت مبارک!
--
اینقدر سرم شلوغ بود این چند روز که نگو و نپرس. این متن رو هم در تایم نهار و توی ماشین نوشتم ولی فرصت نشد تکمیلش کنم! اول میخواستم به کل بیخیالش شم ولی دلم نیومد؛ حتی کار نصفه هم بهتر از هیچ کاریه!
No comments:
Post a Comment