تجربه
برام عادی شده که بگم فلان فیلم رو تازه دیدم و بهم بگن «این که مال صد سال پیشه!» خب صد سال پیش من علاقهای به فیلم دیدن نداشتم و الان تازه دارم از تماشای فیلم لذت میبرم!
-
همین الان Pretty Woman رو دیدم! از تماشاش لذت بردم و بلاخره از جولیا رابرتز هم خوشم اومد! -همچنان از ریچارد گیر خوشم نیومده البته!- داستانش رو دوست داشتم. هوکری که یاد گرفته بود زندگی یعنی نرخ دریافتی بابت هر ساعت و گیر نکردن در مسائل عاطفی... و بیزینسمنی که دقیقا به همین رسیده بود. دو نفر در دو دنیای متفاوت ولی با نگرشی یکسان. "ویویان" عاشق شد همانطور که "ادوارد" و این عشق به وجود آمده یه عشق اصیل بود چون هر دوی این افراد تا انتهای مسیر رو رفته بودند و دیده بودند و هیچ چیز دیگهای وجود نداشت براشون که بتونه گولشون بزنه! ثروت یا سوکس(!) دیگه اهمیتی نداشت و حتی به روایت فیلم، آنقدرها نقش کاتالیزوری هم نداشت.
-
یکی از تجربیات جالب زندگیم، گفت و گویی کوتاه با دخترکی درست یک روز قبل از ورود به دورهی جوانیش بود! شیرین بود و شیطون و بیش از هر دختر دیگهای در اون سن و سال، مجرب در انواع و اقسام موارد خاص و عام؛ از بوییدنیها و دودیدنیها و نوشیدنیها گرفته تا سوکس! به قولی نکردهای باقی نگذاشته بود! اینقدر راحت و منطقی برخورد میکرد که میشد تصور کرد سالها از سنش بزرگتره چرا که خطوط قرمز رو پشت سر گذاشته بود و دیگه حرصی نداشت! ترسی هم نداشت.
از زندگی عاطفیاش پرسیدم و گفت که چندباری عاشق شده و یک بار بدجوری عاشق شده ولی چند ماهی میشه که با پارتنرش به هم زده. گفتم از عاشق شدن عبرت نگرفتی؟ بازم گردش میری؟ گفت آره! حتما! در اولین فرصت ممکن! چون حالا دیگه میدونم عشق چیه و چجوریه و تازه اگه هم اشتباه کنم خوب یاد گرفتیم چجوری خودمو از یه رابطهی عشقی بکشم بیرون!
تو دلم بهش گفتم: «دمت گرم!»
-
این تجربیات آدمه که آدم رو میسازه. این خطوط قرمزه که آدم رو بدبخت میکنه. اگه این انبوه خطوط قرمز جامعه کمی کمرنگتر بشن مثلا نارنجی یا زرد و بچهها بتونن هر از گاهی ازشون عبور کنن و برگردن، مطمئنم ضریب اشتباهات زندگی قشر جوان و نوجوان جامعه به شدت کاهش پیدا میکنه. کسی که یک بار نشئگی -در هر مقیاس و به هر دلیلی- رو امتحان کنه، قطعا درد و افسردگی بعدش رو هم تجربه خواهد کرد. پس دیگه از نشئهگی یک رویای کامل نخواهد داشت و مختار که درد بعدش رو به جون بخره یا نه! آدم مجرب و چشم و گوش باز به این سادگیها دچار وسوسه و توهم نمیشه!
--
پ.ن.
این نوشته مربوط به جمعه شب بود نه الان!
-
همین الان Pretty Woman رو دیدم! از تماشاش لذت بردم و بلاخره از جولیا رابرتز هم خوشم اومد! -همچنان از ریچارد گیر خوشم نیومده البته!- داستانش رو دوست داشتم. هوکری که یاد گرفته بود زندگی یعنی نرخ دریافتی بابت هر ساعت و گیر نکردن در مسائل عاطفی... و بیزینسمنی که دقیقا به همین رسیده بود. دو نفر در دو دنیای متفاوت ولی با نگرشی یکسان. "ویویان" عاشق شد همانطور که "ادوارد" و این عشق به وجود آمده یه عشق اصیل بود چون هر دوی این افراد تا انتهای مسیر رو رفته بودند و دیده بودند و هیچ چیز دیگهای وجود نداشت براشون که بتونه گولشون بزنه! ثروت یا سوکس(!) دیگه اهمیتی نداشت و حتی به روایت فیلم، آنقدرها نقش کاتالیزوری هم نداشت.
-
یکی از تجربیات جالب زندگیم، گفت و گویی کوتاه با دخترکی درست یک روز قبل از ورود به دورهی جوانیش بود! شیرین بود و شیطون و بیش از هر دختر دیگهای در اون سن و سال، مجرب در انواع و اقسام موارد خاص و عام؛ از بوییدنیها و دودیدنیها و نوشیدنیها گرفته تا سوکس! به قولی نکردهای باقی نگذاشته بود! اینقدر راحت و منطقی برخورد میکرد که میشد تصور کرد سالها از سنش بزرگتره چرا که خطوط قرمز رو پشت سر گذاشته بود و دیگه حرصی نداشت! ترسی هم نداشت.
از زندگی عاطفیاش پرسیدم و گفت که چندباری عاشق شده و یک بار بدجوری عاشق شده ولی چند ماهی میشه که با پارتنرش به هم زده. گفتم از عاشق شدن عبرت نگرفتی؟ بازم گردش میری؟ گفت آره! حتما! در اولین فرصت ممکن! چون حالا دیگه میدونم عشق چیه و چجوریه و تازه اگه هم اشتباه کنم خوب یاد گرفتیم چجوری خودمو از یه رابطهی عشقی بکشم بیرون!
تو دلم بهش گفتم: «دمت گرم!»
-
این تجربیات آدمه که آدم رو میسازه. این خطوط قرمزه که آدم رو بدبخت میکنه. اگه این انبوه خطوط قرمز جامعه کمی کمرنگتر بشن مثلا نارنجی یا زرد و بچهها بتونن هر از گاهی ازشون عبور کنن و برگردن، مطمئنم ضریب اشتباهات زندگی قشر جوان و نوجوان جامعه به شدت کاهش پیدا میکنه. کسی که یک بار نشئگی -در هر مقیاس و به هر دلیلی- رو امتحان کنه، قطعا درد و افسردگی بعدش رو هم تجربه خواهد کرد. پس دیگه از نشئهگی یک رویای کامل نخواهد داشت و مختار که درد بعدش رو به جون بخره یا نه! آدم مجرب و چشم و گوش باز به این سادگیها دچار وسوسه و توهم نمیشه!
--
پ.ن.
این نوشته مربوط به جمعه شب بود نه الان!
اون فیلم رو ندیده بودم! نمیدونم اصلا قدیمیه یا نه!
ReplyDeleteبا اون پاراگراف آخرت هم شدیدا موافقم! یه عمره (حالا مثل اینکه هفتاد سالمه) دارم همین رو میگم به این و اون حالیشون نمیشه که!
محشره ! من شاید صد بار دیدمش :)
ReplyDeleteفیلم shall we dance
ReplyDeleteرو هم امتحان کن شاید از ریچارد گیر هم خوشت اومد
:)