Sunday, July 15, 2007

مظلوميت

جواب سه سال خوبي و كمك و مهرباني را آنچنان نكو گرفتم كه حتم كنيد، هيچكدامتان به پايم نخواهيد رسيد. پاسخ آن همه از خود گذشتگي، تحمل آن همه سختي، در به در به دنبال كار گشتن، از همه تفريحات دل كندن و به روزمرگي تن سپردن، گذشتن از همه چيز و همه كس، كنار گذاشتن تك تك دوستان و آشنايان، بگذشتن از آينده و موفقيتم، به دست فراموشي سپردن بهترين موقعيت تحصيل، رها كردن موقعيتهاي خوش زندگي... پاسخي بي‌مانند گرفتم، دست مريزادي بگوييد، در خواب هم اين همه پستي نمي‌ديدم!
پيوسته براي كمك به ديگران آماده‌ام. هر جا كسي نياز به كمكي دارد، دست بي‌منتم را به سويش دراز مي‌كنم و از جاي بلندش مي‌كنم. منتي نيست، حرفي هم نيست، اگر مي‌كنم براي دل خود است نه براي كسي و چيزي ديگر. ليك به عمرم چنين سواري به كسي نداده بودم، سه سال زندگي‌ام را از من گرفتند. نابودم كردند.
ديروز با دلي دردناك براي گفتن حرف آخر رفتم ليك زبانم بريدند و آنكه همه ادعايش عشق من بود، هيچ نگفت و حتي رخ ننمود و تازيانه خوردنم را به نظاره نشست. نمي‌دانم اين إدوست داشتن من» چه بود كه چنين ذره ذره آبم كرد، از آن اسلحه‌اي ساخت و به جانم افتاد. آنچنانم كرد كه تا سر به گور نهم، درد آن از سرم بيرون نخواهد شد.
مظلومانه هيچ نگفتم. ايستادم و همچون هميشه مودبانه گوش سپردم و بعد كه بهانه‌ام كامل شد، سر به زير انداختم و آن كوچه‌هاي آشنا را سلانه سلانه پشت سر نهادم. هيچ نمي‌خواستم مگر وفاي به آخرين عهدش. من نگفتم، حرف خودش بود و خودش چندين باره قول داد و اصرار كرد. من به جهنم، خواست من بي‌ارزش، كاش حداقل خواست خويش را نگاه مي‌داشت. آنقدر آرام برخورد كردم كه باورم نمي‌شود. دانستم كه ديگر ارزش جنگ ندارد. سر به زير انداختم و بغض خويش فرو بردم. در گلويم ماند و راه غذايم بست. يك روز پيشتر و يك روز پس از آن هنوز هيچ جز آب نخورده‌ام. العجب كه هنوز سرپايم! مي‌گويندم: «بيدي نيست كه به اين بادها بلرزد» خدا داند. تنه‌اي خشك و خالي‌ام. چيزي براي لرزيدنم نمانده.
مرغان آسمان صدايشان درآمد، چاره‌ام چه بود؟ هيچ! ديروز بر مظلوميت خويش گريستم.
-
انسان محكمي هستم و اين بلاي جانم شده. مي‌بينند هرچه هم كه كوله‌بار سختي‌هايم بيشتر مي‌شود باز كمر خم نمي‌كنم؛ پس بيشتر و بيشترش مي‌كنند. نمي‌هراسند از آن روزي كه اين كمر حتي اندكي خم شود، آنگاه زير اين همه بار، چونان از ميان مي‌شكند كه صدايش هيچگاه از اذهان پاك نگردد

5 comments:

  1. آقا این قصه عشقولانه مگه قبلاً تموم نشده بود.از نو؟

    ReplyDelete
  2. اين داستان بود يا واقعيت!! اميدوارم واقعی نباشه

    ReplyDelete
  3. با هر کدوم از این اتفاق ها آدم قدری محکم تر می شه ...
    در این موارد می گم دندم نرم ! می خواستم اعتمادنکنم ... و دردش ماکس یه هفته ست ... بعد قابل ترمیم می شه !

    ReplyDelete
  4. چی بگم والا
    خدا هم ازبی وفائی آدمهاش شاکیه
    صبر داشته باشید گذر زمان مرهم خوبیه

    ReplyDelete
  5. ای آقا . . . . کی به کیه ؟ چی به چیه ؟ ماکه این چیزا حالیمون نیس قربونه شکلت اما ای . . . میفهمیم چی داری میگی . واس همینم میگیم باز دمه شوما گرم اینقد مرد هسی که پاش واسادی اما حیف . . . حیف که پات وا نساد ، حیف نفهمید داره چه . . . استخفرالله . واسه آدمای خوب جفته خوبم گیر میاد ، دیر میاد اما میاد . ما اعتقاد داریم بهش . به هرحال خیلی مشتی هستی ، دمتم گرمه . اون بالایی هم هواتو داره ، روم پیشش سیاهه والا سفارشتو میکردم آقایی . عزت زیاد مرد

    ReplyDelete