Sunday, December 16, 2007

كرامت انسان

از سر كار به منزل بازمي‌گشتم. حدود صد متر مانده به ميدان ونك تجمع و همهمه‌اي بود. وقتي كه آنجا رسيدم ديدم دخترك را خواهران و برادران مهرورز به زور و فشار داخل خودرو گشت ارشاد مي‌چپانند (بابت استفاده از اين فعل مرا ببخشيد، تنها واژه‌اي است كه گوياي احوال است). مانتوي دخترك نه خيلي كوتاه بود و نه خيلي تنگ و چسبان، شالي كه بر سر داشت آنقدر پوشيده بود كه هيچ جلب توجهي نكند و شلوار مشكي ساده و همرنگ مانتو و آستين روي مچ همه‌ي چيزي بود كه از دختر در حال تقلاي «نمي‌خوام بيام، ولم كنيد، نمي‌خوام سوار شم...» ديدم، گمانم چكمه پايش كرده بوده وگرنه هيچ بهانه‌اي براي گير دادن وجود نداشت. از آن سوي ديگر برادران مهرورز پسري را به زور داخل خودرو سوار مي‌كردند كه «سوارش كنين ببينم چه كارشه؟ به تو چه ربطي داره؟ حاليش كنم تو كاري كه بهش ربط نداره دخالت نكنه...». پيرزني صدايش بلند شد كه «اين جوون بنده‌ي خدا رو چرا مي‌برين؟ اون كه كاري نكرد؟ اصلا با دختره هم نبود! ديد دارن به زور مي‌برنش اومد مردونگي كنه ازش دفاع كنه. بيچاره رو گرفتن بردن. بي‌پدر و مادرا... ولش كنيد بره...». پليسهاي محترم عينا گاو (پوزش!) محل سگ هم به مردم و سر و صدا و اعتراضهايشان نگذاشتند و رفتند پي شكار بعدي‌شان و وقتي به قدر كافي دور شدند، مرد حدودا پنجاه ساله‌اي پريد وسط ماجرا و با لهجه‌ي غليظ آذري ميكروفون به دست گرفت كه «اين همه آدم مسن اينجا واستادنا ولي هيچكدوم داشتاق (راوي را ببخشيد!) ندارن جلوشون رو بگيرن! هيچكدوم داشتاق ندارن!...» مردم صدايشان بلند شد كه «حرف بزنيم ما رو هم مثله اون پسره بگيرن ببرن؟... اينا كه اين چيزا حاليشون نيست...» و در همين سر و صداها بود كه فرياد زدم «حاج آقا! تو كه داشتي چرا صدات در نيومد؟!» سئوالي كه بي‌جواب ماند و اويي كه رفتن را به ماندن ترجيح داد و مردم هم متفرق شدند.
-
پسرك را در بازداشتگاه نشانده‌اند روي صندلي و پرونده‌اي جلويش پرت كرده‌اند «مشخصاتت رو بنويس». پسرك كه كمي بي‌حال است نگاهش را به برگه مي‌دوزد. چشمانش اندكي دو دو مي‌زند. روي برگه قيد شده: «جرم: دفاع از كرامت يك انسان».

5 comments:

  1. Vaaaaay khodaya !!!
    darim be che samti mirim !!

    gerye avare ...

    ReplyDelete
  2. کنار گود ایستادن و گفتن لنگش کن همیشه آسون بوده!اما آخه چکاری از دست مردم بر می آد
    میبینم که شما هم آذری بلدی
    :))

    ReplyDelete
  3. خداییش معنی داشتاق را نمی دانم! ولی فکر کنم ایراد اصلی از همون عدم وجود داشتاق باشه!!! البته به اضافه یک متر و نیم چانه مفت که فقط بلده به این و اون گیر بده و سر بزنگاه (!!!) مثل موش بره توی سوراخش!

    ReplyDelete
  4. ما منتظر پست بعدی هستیم
    :)

    ReplyDelete