Thursday, September 27, 2007

ترسها

ديشب فيلم Mystic River رو ديدم. فيلم خوش ساخت و دلنشيني بود با بازي فوق العاده‌ي شان پن. گمانم اين بازي حسي، بهترين بازي حسي بود كه از يك هنرپيشه‌ي مرد هاليوودي ديدم. ولي آنچه بيش از همه جذبم كرد، درونمايه‌ي تكراري داستان بود: «ترسها و شكستهاي كودكي، تا آخر عمر رهايمان نخواهد كرد». نمي‌دانم فيلم را ديديد يا نه ولي مي‌خواهم بخشي از داستان را بازگو كنم. پسر بچه‌اي در دوران كودكي مورد تعرض دو پدوفايل قرار مي‌گيرد و اين ضربه‌ روحي ناشي از اين حادثه تا آخر عمر رهايش نمي‌كند. از او شخصي افسرده و به شدت درونگرا مي‌سازد كه سرخوردگي ناشي از آن واقعه‌ي دور بر سرش مي‌ماند. البته جريان فيلم چيز ديگري است ولي از من اگر مي‌پرسيد محور اصلي داستان را همين مي‌دانم. بماند.
در برخورد با جامعه، تجربياتي كه از روابط دور و نزديكم با مردم داشتم به درستي اين اصل روانشناسي ايمان پيدا كردم. مردي كه در كودكي او را از لولو ترسانده بودند و اين ترس به گونه‌اي غريب در وجودش باقي ماند و قدرت ريسك و ورود به هرگونه وادي كه از آن شناخت كامل نداشت را گرفته بود. دختري كه تولدش مصادف با فوت عزيزي بود و كسي شوم خوانده بودش و اين تعريف شوم بودن به انتظاري از خود تبديل شده بود، ساده بگويم خودش را شوم مي‌ديد. هاها! خانم يارين! مادرش در نوزده سالگي بيوه شده بود و همه عمر بيوه مانده بود و اين ترس از بيوگي در وجود دخترك شديدا ريشه دوانده بود، ترس از ترشيدن و بي‌مرد ماندن، اين بود كه به اين سرعت پيشنهاد ازدواج كسي ديگر را پذيرفت و حتي دست دست هم نكرد كه آشنايي صورت بگيرد و... فورا پاي سفره عقد نشست. و هزاران مثال ديگر كه با نگاهي ساده به دور و برمان كشفشان مي‌كنيم. نمي‌خواهيم زياد در اين بحث ريز شوم.
از دوش تا به حال در اين انديشه‌ام كه ترسهاي كودكي من چيست؟ براي من و خانواده‌ام خدا را شكر هيچ اتفاق بدي نيافتاده كه تاثيري چنين شديد بر لوح وجودم بگذارد ليك من تنها بُعدي از وجود خود را مي‌بينم. در آن ابعاد ديگر چه گذشته و چه مي‌گذرد نمي‌دانم! به اين مي‌انديشم كه اگر بتوانيم سرخوردگيهاي ريز و درشت كودكي خويش را بيابيم، شايد بتوانيم بسياري از باگهاي شخصيتي خويش را بپوشانيم. به خودتان بيانديشيد، ببينيد چيزي گيرتان مي‌آيد؟
--
پ.ن
بي شرح و توضيح اضافه، از تمامي شما دوستان عزيزم سپاسگزارم.

2 comments:

  1. فیلم رو ندیدم جدیده؟
    ولی بدجور رفتم تو فکر
    شاید اتفاق برای خود ما یا خانواده هم نیافتاده باشه اما تاثیرش رو داشته مثلاکابوس من ماره!نمیدنم چرا؟

    ReplyDelete
  2. فيلم رو دارم ولي هنوز وقت نكردم برم ببينمش
    چقدر خوب نوشتي در موردش
    اشاره اي كوتاه به داستان و بعدش اصل مطلب رو به اين خوبي بيرون كشيدي
    خيلي براي من هم جالبه كه برم سمت ترسهاي كودكي ببينم چي ها بوده و اگه اونها رو بشه حلش كرد 100% توي الان خودم تاثر مي ذاره

    پژ عزيز شما هميشه در مورد فيلم بنويس كه من لذت مي برم ديدگاه هاي زيبايت رو بخونم
    ميدوني كه من يه عشق فيلم و ديوانه فيلم هستم
    روزي 3 تا فيلم نبينم روزم شب نميشه
    !
    :)

    شاد باشي
    پنجره

    ReplyDelete