پيش نويس:
اين پست را دو هفته پيش ميخواستم بنويسم ولي اينقدر حالم افتضاح بود كه ماند!
-
قراردادهايمان را كه آماده كردند و براي امضا آوردند، مرتبه اول همكار گيجمان نام پدرم را "تهران" تايپ كرده بود و مرتبهي دوم اشتباهي جالبتر به اين شكل مرتكب شده بود:
صفا كه خوب از حال و روزم خبر داشت و هر كاري ميكرد كه از اين حال به درآيم، اينقدر خنديد و سر به سرم گذاشت كه نگو: «هي، پژ! راستش رو بگو! تو مجردي يا زن داري؟ اينجا كه زده مجرد ولي يواشكي متاهل هم علامت زدهها! خانوم مانوم يواشكي صفا ميكنيها؟!» و تا ميكشيد انواع و اقسام تيكهها و شيطنتهايش را سرم خالي كرد بلكه خندهاي كنم. لبم به زهرخندي باز شد و رضايت داد كه دست بردارد. قرار شد قرارداد را امضا كنم و اشتباه اصلاح شود ولي همان گونه ماند!
--
پينوشت:
در اين چند وقته بودند كساني كه صميمانه تلاش كردند به هر ترتيب ممكن از آن حال افتضاح به درم آرند. از آبجي كوچيكهي مهربانم گرفته تا دوست و همكار و دوستان مجازي كه از همه سپاسگزارم. دردي است ميبيني ديگران اينچنين به فكرت هستند و دلخوش كه غم از چهرهات بزدايند و ليك توانت حتي به زدن لبخندي به آرامش نيست.