Friday, April 24, 2009

TROY

Achilles: If I let you walk out of here, if I let you take him, it doesn't change anything. You're still my enemy in the morning.
Priam: You're still my enemy tonight. But even enemies can show respect.
--
گفتنی نیست؛ ناگفتنی هم نیست! کاش فقط همین یه جمله رو درک می‌کردی... ما که دشمن نبودیم... ولی حتی اگه دشمن هم بودیم...

Saturday, April 18, 2009

موسیقی

موسیقی اگه دیوانه‌کننده نباشه، موسیقی نیست... اگه تموم وجودت رو به لرزه نیاندازه، هنری بهش نیست... اگه مسخت نکنه، میخکوبت نکنه، از لحظه جدایت نکنه و به سیاهچاله‌ی خودش فرو نبره، جز سر و صدایی سرخاب سفیداب کرده، هیچ نیست...

Thursday, April 16, 2009

بدبختی

بالای سرم، به پهلو تکیه زده به کمد ایستاده بود و برای اینکه شوهرش -همکارم که روبرویم می‌نشیند- که با عصبانیت با تلفن صحبت می‌کرد را نگاه نکند، به فضایی نامشخص میان صورتم و مانیتور خیره شده بود. خودم را زده بودم به کوچه علی چب و مشغول کار که دخترک با صدایی خسته و نومید زمزمه‌وار مخاطب قرارم داد: «آقای پژین، هیچوقت ازدواج نکن... بدبخت میشی...» سر به سویش برگرداندم و صاف در چشمانش نگریستم؛ خسته و تسلیم به خستگی...
 شوهرش جوانی است خوش قیافه، خوش پوش، خوش هیکل، خوش رو، بذله گو، امین و صادق و وفادار -آنقدر که من می‌شناسم- و به جرات می‌گویم نظر هر دختری را به سادگی جلب می‌کند. حال این که دردشان چیست و از کجاست، حیرانم. اندوهگین که آینده‌ی مشترک روشنی برایشان متصور نیستم. «شقی» و «حنی»! کاش غیر از این شود.

Saturday, April 11, 2009

حرص

«...و بعد زنک سیاهی گذشت که یک چشمش اصلا سیاهی نداشت؛ و در چنان صورتی بدجوری فریاد سفیدی می‌کشید. داد می‌زد که بی‌شوهر مانده. امان از وقتی که به مرد حریص باشی و مجبور هم باشی که از یک چشم به دنیا نگاه کنی!» (جلال آل احمد/ خسی در میقات/ چاپ دوم-1357/ انتشارات امیرکبیر/ ص66)